نامگذاری روزی در تقویم ملی با این عنوان تنها دلیل اهمیت این مقوله در زیست بوم امروز ایرانی نیست، بلکه در مسیر توسعه قرار گرفتن جامعه ایرانی ناگزیری جز بهرسمیتشناختن این عنصر اصلی در دهکده امروز جهانی برای ما نمیتواند داشته باشد. رشد کمی و کیفی در جهات مختلف آموزشی، پژوهشی و ایجاد رسانههای گوناگون مکتوب و دیداری و شنیداری و حتی مجازی نشانههای سرگشته این امر هستند. در نوشتار حاضر که به انگیزه این روز فراهم آمده پدیده رادیو و حس شنیدن با تکیه بر چارچوب نظری پدیدارشناسی و رویکرد هرمنوتیکی، از منظری متفاوت با دیدگاه اثباتی مورد بررسی و چالش قرار میگیرد. چارچوب نظری مورد استفاده نویسنده در این مطلب دیدگاه پدیدارشناسی بوده و سعی کرده است با استفاده از منابع پدیدارشناسان تحلیلی جامع از پدیده رادیو و متدولوژی پدیدارشناسی رادیو ارائه گردد.
پدیدارشناسی رادیو مطالعهای تحلیلی است که با هدف شناسایی رادیو و با استفاده از چارچوب نظری پدیدارشناسی صورت پذیرفته است. فضای رادیو خصوصا در موقعیت معاصر غالبا تحتتأثیر نگرشهای مبتنی بر راسیونالیسم و پوزیتیویسم در حوزه جامعه شناسی، روان شناسی و زبانشناسی عینیت یافته است.
تصور بشر به منزله فاعل شناسا (سوژه) و جهان به منزله موضوع شناسایی (ابژه)، قراردادن ابژه در مقابل سوژه و خرد در مقابل اسطوره، تحقیر گذشته، تنزل یافتن ارزشها، استانداردگرایی، ساده گرایی، اصالت دادن به خرد، عملکردگرایی افراطی، تعدد و سرعت به منزله کلید واژههای رادیوی امروزی، تبلور رویکردهای یادشده هستند و رادیوی دیجیتال در برابر رادیوی آنالوگ نیز بر پایه این اصول سر برآورده است. آنچه حاصل آمده رادیوهایی هستند که گرچه به مدد بالاترین امکانات علمی و تکنولوژی موجودیت یافته، گویی هنوز در انتظار نفسی مسیحاییاند که در آنها روحی بدمد. رادیوهایی که برای عبور است، نه مکث، برای شنیدن است، نه تامل و برای جدایی نه حضور است.
نظمی نوین درپی بینظمیها و آشفتگیهای پس از انقلاب صنعتی و بر بستری از نیازهای زمان خویش موجودیت یافته است که اینک بیش از هر زمان دیگر موجد بیگانگی، پریشانی و تنهایی انسان شده است، زیرا هستی انسان اساسا و ماهیتا استعلایی و موجودیتش، موجودیتی در جهانی و در هم تنیده با آن و تلقی فضا در قالب هندسهای انتزاعی و تجریدی و نگاه به رادیو بهعنوان مقولهای تکنولوژیک، قابل تعریف، قابل تحلیل و قابل پیشبینی که در چنبره روابط مکانیکی، جبری، حتمی و قطعی قراردارد، با ماهیت انسان و هستی او در تعارض است. رویکرد علمی و اثباتی انسان را از تماس دست اول و ملموس اشیا و واقعیتها محروم کرده و او را در دنیای انتزاعی، غیرواقعی و ساختگی به دام انداخته است.
فرمولها، ضابطهها، الگوها و مدلها، جایگزین مواجهههای شخصی و غنی و مکاشفههای صمیمانه شنیدارها، محیطها و چشماندازهای واقعی شده و تجربه مدرن از شنیدن بهصورت عنصری خالی، جایگزین ویژگیهایی چون تنوع، شگفتی، ابهام، سرزندگی، تصورپذیری، خاطرهانگیزی و در یک کلام رادیوی مکانیکی شده است. و چنین است که بحران بیمعنایی و نبود معنی به منزله فرزندان خلف جریان مدرن، ظاهر میشوند و انسانها را به تفکری جدید درباره خود، طبیعت و نظام هستی فرامیخوانند. نگرشهای گوناگونی، بهخصوص از نیمه دوم سده بیستم، با هدف اصلاح، تکمیل، یا تغییر بنیادی رویکرد اثباتی پا به عرصه وجود گذاشتهاند که میتوان آنها را در 2گروه کلی قرار داد؛ روش شناسی هرمنوتیکی و روش شناسی انتقادی.
هدف روش شناسی هرمنوتیکی بهویژه در حوزه علوم انسانی و هنر، بررسی و تفحص نظاممندانه کنش معنادار انسانی از طریق مشاهده مستقیم رفتار انسانی در بستر طبیعی آن است. معرفت تفسیری بر چگونگی نگرش مردم نسبت به محیط و چگونگی خلق معنا مبتنی است. هدف روش شناسی انتقادی، نه تنها توصیف واقعیت، بلکه نقد و بررسیای بنیادی با توسل به مفاهیمی چون آزادی، برابری، عدالت و… است و در نهایت تلفیق 3نوع دانش تحلیلی، تفسیری و انتقادی را پیشنهاد میکند.
پدیده رادیو
رادیو کانونی است که حوادث و رویدادهای معنیدار هستی خود را در آنها تجربه میکنیم و در عین حال نقطه عزیمتی است که از طریق آن به جهتیابی در محیط نایل میشویم و در آن دخل و تصرف میکنیم. رادیو یک عرصه درونی است که با عرصه بیرونی احاطهکننده در تقابل است. این واقعیت که مفهوم رادیو به عرصه داخلی و عرصه خارجی وابسته است، این نکته را روشن میسازد که رادیو خود در یک زمینه وسیعتر قرار دارد و نمیتوان آن را در شرایط ایزوله فهمید.
لازم است یادآوری شود که معمولا رادیو تاویل و تفسیر معینی ندارد؛ از یک طرف، مقیاس آن از یک موقعیت تا فضای واحد انعکاس متنوع است و از طرف دیگر معنی و هدف آن برای همه مردم یکسان نیست. برخی از مردم، آن را واجد ارزش مهم احساسی، فرهنگی یا تاریخی میدانند که در هویت محلی، ناحیهای و یا ملی تبلور یافته است. بعضی دیگر آن را محلی برای مبادلات خبری تلقی میکنند. در عین حال مفهوم رادیو بهخصوص طی سده گذشته از تلقی رایج از آن بهعنوان جایی که دارای مرزهای محدود و مشخص و استقرار یافته و واجد ارتباط است به چیزی گسترده از هر سو، سیال و فضای جریانها و اطلاعات تغییر یافته است. از این دیدگاه، رادیو بدون مرز است.
پدیده رادیو از دیدگاه پدیدارشناسی بخشی کامل و درست از وجود است، از این دیدگاه رادیو چیزی بیش از یک محل انتزاعی است. کلیتی است که از اشیا و چیزهای واقعی ساخته شده و دارای عناصری مانند صدا، موسیقی و تخیل است. مجموعه این عناصر با هم کاراکتر رادیو را تعریف میکنند؛ چیزی که در واقع ماهیت رادیو محسوب میشود. رادیو پک پدیده کلی و کیفی است که نمیتوان آن را به هیچیک از خصوصیات آن مثلا ارتباطات فضایی بدون از دست دادن طبیعت واقعی آن کاهش داد. رادیو نه تنها به یک محل جغرافیایی اشاره دارد بلکه مؤید و کاراکتر اصلی یک جا، که موجب تمایز آن از سایر جاها میشود، نیز هست. بدین ترتیب در رادیو ابعاد گوناگون چشمانداز جمع میآیند تا محیطی متمایز و حس خاص شنیداری را ایجاد کنند.
در روانشناسی محیطی مرسوم، رادیو برآیندی از نیروهای متنوع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روان شناختی تلقی میشود که در لحظه خاصی از زمان در آن تاثیر میگذارند. فرض بر این است که مداخله مناسبی از نیروهای یاد شده میتواند رادیو را از حالتی به حالت دیگر در آورد. به عبارت مناسب تر، مداخله انسان میتواند در ماهیت رادیو تاثیر بگذارد و به آن شکل بدهد. رادیوها اساسا همان چیزی هستند که هستند، این امر بهدلیل کیفیات ذاتی موجود در محیط فیزیکی و محل است.
بنابراین مداخله انسانی در رادیو، زمانی بیش از همیشه موفق خواهد بود که بتواند ابتدا کاراکتر اصلی رادیو را بشناسد و پیرو آن، محیطهایی انسانی ایجاد کند که با این کاراکتر بیشتر هماهنگ باشند تا آنکه ناسازگار، تحمیلی و دیکتاتورمآبانه. به عبارت دیگر رادیو بیش از هر چیز یک ساختار است؛ شبکهای از ارتباطات که بیانگر جنبههای خاص آگاهی و تجربه انسانی است. روشن است که رادیو پایه معرفتی خاصی دارد؛ رادیو زمینهای از فعالیتهاست و عموما دارای یک هویت شناختی است. همچنین رادیو در بر گیرنده دنیاهای اجتماعی متنوع و دارای تاریخی است که گذشته، حال و آینده را به هم میپیوندد.
هر کدام از این جنبهها واجد اهمیت است، اما در تصویر پدیدارشناسانه رادیو، این جنبهها احتمالی و امکانی است، بنابراین در درجه دوم اهمیت قرار دارد. آنچه واجد اهمیت اصلی است، وجود برخی ارتباطات درون ساختاری است که شاید بتوان یکی از مهمترین آنها را دیالکتیک درون – بیرون دانست. رادیوها ترکیبی از نظم فنی و نظم انسانی هستند و از مراکز با اهمیت تجارب بلافصل ما از جهان محسوب میشوند. اما خاصیت اصلی رادیو در توان آن برای نظم دهی و تمرکز بر مقاصد، تجربه و رفتار بشری بهطور شنیداری نهفته است. باید بر این نکته تاکید کرد که درک عمیق از معنی هویت، شنیدن و اجتماع در ماهیت رادیو است.
معنی اصلی رادیو بهخصوص ماهیت آن، نه از رادیوها یا عملکردهای پیش پاافتادهای که برنامههای رادیویی را تامین میکند، نه از اجتماعی که آن را اشغال میکند و نه از تجارب مصنوعی و دنیوی ناشی میشود – گرچه همه این موارد جنبههای رایج و شاید لازم رادیو است – بلکه ماهیت رادیوها بر حیث التفاتی بسیار ناخودآگاهانهای قرار دارد که رادیوها را مراکزی پر محتوا و عمیق از هستی و وجود بشری تعریف میکند. به عبارتی دیگر تحلیل رادیو جدای از تحلیل وجود انسان، ممکن نیست. فرایند ساختن رادیو منوط بهوجود آدمی است، بنابراین رادیوها مستقل از ما وجود ندارند. از سوی دیگر توجه به مفهوم کاراکتر رادیو قابل تامل است. این مفهوم امکان بررسی رادیو را در بستر زندگی روزمره فراهم میکند. از دیدگاه پدیدارشناسی رادیو، تنها با این روش است که میتوان بهطور کامل ماهیت رادیو را فراچنگ آورد.
مفهوم حس شنیداری و تخیل در این گستره میتواند ماهیت رادیو را نشان دهد. بدین ترتیب میتوان ساختار رادیو را در دانش واژههایی چون پیام شنیداری توصیف کرد و سپس با طبقهبندیهای فضا و کاراکتر آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. بهطور مثال، در حالی که فضا نشاندهنده نحوه سازماندهی 3بعدی عناصری است که مکان را میسازد، کاراکتر بهوجود آتمسفر عمومی مکان اشاره میکند که در واقع جامعترین خاصیت هر مکانی است. البته در پدیدارشناسی رادیو، میتوان به جای تمایز بین فضا و کاراکتر از مفهوم جامع تری استفاده کرد، اما باید اذعان داشت اگرچه رادیو در یک ساختار جغرافیایی و مکانی معنا مییابد اما امروزه به واسطه گسترش تکنولوژی و پیشرفت فنی ارتباطات مکانمند بودن را منتفی شده و با فرامکانی بودن سوق پیدا کرده است.
در اینجا لازم است بین 2مفهوم فضا و کاراکتر تمایز قائل شویم؛ زیرا سازماندهیهای فضایی مشابه، ممکن است به تبعیت از رفتارها و عملکردهای عناصر تعریفکننده فضا، کاراکترهای گوناگونی داشته باشد؛ از طرف دیگر شایان ذکر است که سازماندهی فضایی، محدودیتهای خاصی را برای کاراکتر مکان ایجاد میکند در عین حال، واضح است که 2مفهوم فضا و کاراکتر کاملا به هم وابسته بوده و با یکدیگر تعامل دارند.
مفاهیم کاراکتر و ساختار فضایی در مفهوم جامع حس شنیداری نیز قابل تجمیع است، ولی برای جلوگیری از اشتباه، باید بر این نکته تاکید شود که مفهوم حس شنیداری رادیو بسته به موقعیت، ضمن سمبلیک کردن کلی یک سنت فرهنگی، معانی معین و متفاوتی را در بر میگیرد. گفتیم که در تحلیل ساختار رادیو، نخستین گام تمایز بین پدیده طبیعی و پدیده ساخت بشر است. منظور از پدیده طبیعی آن حس شنیداری است که در رادیو نقش والایی دارد و منظور از پدیده مصنوع، شکل فنی و تکنولوژیک رادیو است.
اما مفهوم فضا که در بالا به آن اشاره شد، میتواند در تبیین پدیدارشناسی رادیو قابل تامل باشد. پدیدارشناسی فضا بر این فرض مبتنی است که فضاها حجمهای تو خالی نیستند که گاهی کیفیتها و معانی به آن اضافه شود، بلکه زمینهها و محتواهای معنادار و ضروری برای همه اقدامات اعمال بشری هستند.
در عهد باستان 2تعریف مبتنی بر 2گرایش فکری برای فضا ذکر شده است: تعریف افلاطونی که فضا را همانند یک هستی ثابت و از بین نرفتنی میبیند که هر چه بهوجود میآید در داخل این فضا جای دارد، تعریف ارسطویی که فضا را بهعنوان مکان بیان میکند و آن را جزئی از فضایی کلیتر میداند که محدوده آن با محدوده حجمی که آن را در خود جای داده است، تطابق دارد. تعریف افلاطون موفقیت بیشتری از تعریف ارسطو در طول تاریخ پیدا کرد و در دوره رنسانس با تعاریف نیوتن تکمیل شد.
نیوتن معتقد به فضایی متشکل از نقاط و زمانی متشکل از لحظات بود که وجودی مستقل از اجسام و حوادثی که در آنها قرار میگرفتند، داشتند. او حکم به مطلق بودن فضا و زمان داد. بعدها کانت جنبههای مطلق فضا و زمان نیوتن را از مرحله دنیای خارجی تا ذهن گستراند. از نظر وی، فضا اقلیدسی بود و تنها 3بعد داشت.
او معتقد بود که فضا و زمان، مسائل مفهومی و شهودی در ذهن انسان هستند. شاید از این مفهوم بتوان پدیدارشناسی رادیو را در مقوله فضا و زمان بهتر تبیین کرد. رادیو تنها رسانهای است که زمان در آن جریان دارد و میتوان گفت که انتقال پیام در گرو سیال بودن در فضاست. به تعبیر میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، فضایی که ما در آن زندگی میکنیم و در آن از خودمان فراتر میرویم، درست جایی است که فرسایش زندگیهای ما، فرسایش زمان ما و فرسایش تاریخی ما رخ میدهد.
این فضا که ما را از پای در میآورد و تحلیل میبرد، در خودش یک فضای غیرمتجانس و ناهمگن است. به عبارت دیگر ما در یک نوع واکیوم یا فضای تهی و خلأ که در آن افراد و اشیا میتوانند استقرار یابند یا اینکه رنگهای گوناگون زودگذری را در خود بپذیرند زندگی نمیکنیم، بلکه در مجموعهای از ارتباطات قرار داریم که موقعیتهایی را تعریف میکنند که نمیتوانند برابر گرفته شوند یا به هر طریقی تحمیل شوند.
فضا نسبتی ناگسستنی با زمان دارد و این دو بدون یکدیگر معنا نمییابند. هایدگر در زمینه ارتباط فضا با زمان یک تطورفکری را پشت سر گذاشته است. وی هنگام نوشتن کتاب هستی و زمان به همتراز بودن فضا و زمان اعتقاد نداشت و فضامندی دازاین را متکی به زمانمندی او میدانست؛گرچه این ارتباط به معنای تقدم زمان بر فضا، آنگونه که مورد نظر کانت بوده است، نبود.
وی بعدها فضا – زمان یکی شده را مطرح کرده؛ البته نه فضا – زمان فیزیکی را، بلکه فضا – زمانی را که معنی آن از اصطلاحاتی چون دوره زمانی، زمانی فاصله و فضای زمان مشتق شده است. در دیدگاه جدید، نمایش فضا نوعی زمانی نمودن است؛ ولی این امر به معنای آن نیست که فضا به زمان کاهش داده شده باشد، هر کدام ماهیت خود را دارد و دارای ابعاد متفاوتی است؛ اما هرگاه ماهیت هر کدام را جستوجو کنیم، میبینیم که ماهیت آنها یک فضا – زمان واحد، هماهنگ و اصیل است. بنابراین فضا نه در ذهن است، نه در جهان، بلکه بهعنوان بخشی از تجربه روزمره ما در جهان است.
هستی انسان اساسا فضایی است و این فضایی بودن، ویژگیهایی چون نزدیکی، جدایی و فاصله را به منزله روشهای هستی در بر میگیرد. رادیو نیز در این میان مصداق بارز تجربه ما از جهان هستی است. رادیو یک دیالکتیک درونی است که میتواند تجلی بیرونی داشته باشد. یعنی اینکه ارتباط بین عرصه درونی و نقطه مقابل آن عرصه بیرونی یک دیالکتیک زیربنایی برای تجربه و رفتار محیطی انسان است. بدین ترتیب، رادیو با توجه به درجات گوناگونی از درون بودن و در بیرون بودن، هویتهای متفاوتی را نزد مردم پیدا میکند و تجارب انسانی به کیفیتهای گوناگونی از معنا و احساس دست مییابند.
فقدان نزدیکی بین مردم و دنیای آنها
فراخوان پدیدارشناسانه، فراخوانی است برای بازگشت به دنیایی که مقدم بر دانش است؛ دنیایی که دانش همیشه از آن سخن میگوید؛ فراخوانی برای در پرانتز گذاشتن دنیای مادی و تقدم بخشیدن به زیست – جهان (جهان روزمره تجربهزیسته) است. در این تفکر، پدیدارشناسی فضا تقدم و اولویت فضای شنیداری را بر فراز مفاهیم انتزاعی و تخیلی در بر میگیرد. نکته اصلی رویکرد پدیدارشناسانه، مبتنی بر این فرض است که مردم و محیط آنها بهطور تنگاتنگ در هم تنیده اند؛بهگونهای که هر یک آن دیگری را بهوجود میآورد و منعکس میکند. مردم در محیط همانند سوژههای مرتبط با یک شیء عمل نمیکنند – آنگونه که رویکردهای شناختی یا ساختاری به رفتار محیطی تلقی میکنند - بلکه، مردم هستومندها و موجوداتی تجربهکننده هستند که اعمال، رفتارها و شناختهای آنان در محیطی تحقق مییابد که تحتتأثیر این اعمال قرار دارد. هدف اصلی پدیدارشناسی در مطالعات رادیویی جست و جو و کاوش ماهیت رادیو است. در ادبیات و تحقیقات رادیو، پدیدههایی که با روش پدیدارشناسانه میتواند مورد بررسی قرار بگیرد عبارتند از: پدیده زمان، پدیده فضا، پدیده حس شنیداری و پدیده تخیل. در همه این مطالعات، هر نوع تصوری از جدایی مخاطب و رادیو (سوژه و ابژه) رد شده است.
در مطالعات رادیویی پدیدارشناسانه، جنبههای تجربی محیط فیزیکی و جغرافیایی مورد بررسی قرار میگیرد؛ از جمله اینکه چگونه عناصر رادیویی به زندگی مردم معنی میبخشند؟ چگونه نوع بشر هستی خود را در فرایند تاثیرگذاری رادیو سامان میدهد؟ همانگونه که اشاره شد، پدیدارشناسی با انتقاد شدید از دوگانه انگاری دکارتی در هر شکل آن، به فاعلهای شناسایی (سوژهها) و موضوعهای شناسایی (ابژهها) در وحدت و یکپارچگی آنها نظر دارد. پدیدارشناسی به جهانی نظر دارد که مردم و محیط آنها را متفقا شامل میشود؛ بهطوری که هر یک دیگری را تعریف میکند. پدیدارشناسی بر طبیعت و واقعیت تمرکز دارد، نه بهعنوان وجودی مطلق که صرفا در خارج از ما قرار دارد، بلکه بهعنوان وجودی مشروط به بررسی و بازرسی دقیق انسان، تعامل و مشارکت خلاق.
با این تفصیل هدف از پدیدارشناسی رادیو، نمایش و ارائه نظام یافته کاراکترهای گوناگون رادیو و خصوصیات محسوس و غیرمحسوس آن است که ضمن وفاداری به ماهیت رادیو، معنی آن را به الگوی وسیع تری از ساختارهای اصلی و ارتباطات متقابل تسری میدهد. بهنظر هانا آرنت، از فیلسوفان معاصر که گرایش پدیدارشناسی نیز داشت، یکی از عوامل اصلی مشکلاتی که دنیای غرب امروزه با آن مواجه است، شکاف و جدایی فزاینده بین مردم و سایر چیزها و متعاقبا بین مردم و محیط مصنوع آنهاست؛ نوعی فقدان الفت و صمیمیت یا به زبان هایدگر فقدان نزدیکی بین مردم و دنیای آنها و بین فرد با فرد.